کد مطلب:2959 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:298

جامعه چیست؟
مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 332 جامعه چیست؟ ..... ص : 331

جامعه چیست؟

مجموعه ای از افراد انسانی كه با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یكدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند، جامعه را تشكیل می دهند. زندگی دسته جمعی این نیست كه گروهی از انسانها در كنار یكدیگر و در یك منطقه زیست كنند و از یك آب و هوا و یك نوع مواد غذایی استفاده نمایند. درختان یك باغ نیز در كنار یكدیگر زیست می كنند و از یك آب و هوا و یك نوع مواد غذایی استفاده می نمایند، همچنان كه آهوان یك گله نیز با هم می چرند و با هم می خرامند و با هم نقل مكان می كنند. اما نه درختان و نه آهوان هیچ كدام زندگی اجتماعی ندارند و جامعه تشكیل نمی دهند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 332

زندگی انسان كه اجتماعی است به معنی این است كه «ماهیت اجتماعی» دارد:

از طرفی نیازها، بهره ها و برخورداریها، كارها و فعالیتها ماهیت اجتماعی دارد و جز با تقسیم كارها و تقسیم بهره ها و تقسیم رفع نیازمندیها در داخل یك سلسله سنن و نظامات میسر نیست؛ از طرف دیگر نوعی اندیشه ها، ایده ها، خلق و خوی ها بر عموم حكومت می كند كه به آنها وحدت و یگانگی می بخشد؛ و به تعبیر دیگر جامعه عبارت است از مجموعه ای از انسانها كه در [اثر] جبر یك سلسله نیازها و تحت نفوذ یك سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمانها در یكدیگر ادغام شده و در یك زندگی مشترك غوطه ورند.

نیازهای مشترك اجتماعی و روابط ویژه زندگی انسانی، انسانها را آنچنان به یكدیگر پیوند می زند و زندگی را آنچنان وحدت می بخشد كه افراد را در حكم مسافرانی قرار می دهد كه در یك اتومبیل یا یك هواپیما یا یك كشتی سوارند و به سوی مقصدی در حركت اند و همه با هم به منزل می رسند و یا همه با هم از رفتن می مانند و همه با هم دچار خطر می گردند و سرنوشت یگانه ای پیدا می كنند.

چه زیبا مثلی آورد رسول اكرم صلی الله علیه و آله آنجا كه فلسفه امر به معروف و نهی از منكر را بیان می كرد:

گروهی از مردم در یك كشتی سوار شدند و كشتی سینه دریا را می شكافت و می رفت. هریك از مسافران در جایگاه مخصوص خود نشسته بود. یكی از مسافران به عذر اینكه اینجا كه نشسته ام جایگاه خودم است و تنها به خودم تعلق دارد، با وسیله ای كه در اختیار داشت به سوراخ كردن همان نقطه پرداخت. اگر سایر مسافران همان جا دست او را گرفته و مانع می شدند، غرق نمی شدند و مانع غرق شدن آن بیچاره نیز می شدند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 332 جامعه چیست؟ ..... ص : 331

جامعه چیست؟

مجموعه ای از افراد انسانی كه با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یكدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند، جامعه را تشكیل می دهند. زندگی دسته جمعی این نیست كه گروهی از انسانها در كنار یكدیگر و در یك منطقه زیست كنند و از یك آب و هوا و یك نوع مواد غذایی استفاده نمایند. درختان یك باغ نیز در كنار یكدیگر زیست می كنند و از یك آب و هوا و یك نوع مواد غذایی استفاده می نمایند، همچنان كه آهوان یك گله نیز با هم می چرند و با هم می خرامند و با هم نقل مكان می كنند. اما نه درختان و نه آهوان هیچ كدام زندگی اجتماعی ندارند و جامعه تشكیل نمی دهند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 332

زندگی انسان كه اجتماعی است به معنی این است كه «ماهیت اجتماعی» دارد:

از طرفی نیازها، بهره ها و برخورداریها، كارها و فعالیتها ماهیت اجتماعی دارد و جز با تقسیم كارها و تقسیم بهره ها و تقسیم رفع نیازمندیها در داخل یك سلسله سنن و نظامات میسر نیست؛ از طرف دیگر نوعی اندیشه ها، ایده ها، خلق و خوی ها بر عموم حكومت می كند كه به آنها وحدت و یگانگی می بخشد؛ و به تعبیر دیگر جامعه عبارت است از مجموعه ای از انسانها كه در [اثر] جبر یك سلسله نیازها و تحت نفوذ یك سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمانها در یكدیگر ادغام شده و در یك زندگی مشترك غوطه ورند.

نیازهای مشترك اجتماعی و روابط ویژه زندگی انسانی، انسانها را آنچنان به یكدیگر پیوند می زند و زندگی را آنچنان وحدت می بخشد كه افراد را در حكم مسافرانی قرار می دهد كه در یك اتومبیل یا یك هواپیما یا یك كشتی سوارند و به سوی مقصدی در حركت اند و همه با هم به منزل می رسند و یا همه با هم از رفتن می مانند و همه با هم دچار خطر می گردند و سرنوشت یگانه ای پیدا می كنند.

چه زیبا مثلی آورد رسول اكرم صلی الله علیه و آله آنجا كه فلسفه امر به معروف و نهی از منكر را بیان می كرد:

گروهی از مردم در یك كشتی سوار شدند و كشتی سینه دریا را می شكافت و می رفت. هریك از مسافران در جایگاه مخصوص خود نشسته بود. یكی از مسافران به عذر اینكه اینجا كه نشسته ام جایگاه خودم است و تنها به خودم تعلق دارد، با وسیله ای كه در اختیار داشت به سوراخ كردن همان نقطه پرداخت. اگر سایر مسافران همان جا دست او را گرفته و مانع می شدند، غرق نمی شدند و مانع غرق شدن آن بیچاره نیز می شدند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 332 جامعه چیست؟ ..... ص : 331

جامعه چیست؟

مجموعه ای از افراد انسانی كه با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یكدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند، جامعه را تشكیل می دهند. زندگی دسته جمعی این نیست كه گروهی از انسانها در كنار یكدیگر و در یك منطقه زیست كنند و از یك آب و هوا و یك نوع مواد غذایی استفاده نمایند. درختان یك باغ نیز در كنار یكدیگر زیست می كنند و از یك آب و هوا و یك نوع مواد غذایی استفاده می نمایند، همچنان كه آهوان یك گله نیز با هم می چرند و با هم می خرامند و با هم نقل مكان می كنند. اما نه درختان و نه آهوان هیچ كدام زندگی اجتماعی ندارند و جامعه تشكیل نمی دهند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 332

زندگی انسان كه اجتماعی است به معنی این است كه «ماهیت اجتماعی» دارد:

از طرفی نیازها، بهره ها و برخورداریها، كارها و فعالیتها ماهیت اجتماعی دارد و جز با تقسیم كارها و تقسیم بهره ها و تقسیم رفع نیازمندیها در داخل یك سلسله سنن و نظامات میسر نیست؛ از طرف دیگر نوعی اندیشه ها، ایده ها، خلق و خوی ها بر عموم حكومت می كند كه به آنها وحدت و یگانگی می بخشد؛ و به تعبیر دیگر جامعه عبارت است از مجموعه ای از انسانها كه در [اثر] جبر یك سلسله نیازها و تحت نفوذ یك سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمانها در یكدیگر ادغام شده و در یك زندگی مشترك غوطه ورند.

نیازهای مشترك اجتماعی و روابط ویژه زندگی انسانی، انسانها را آنچنان به یكدیگر پیوند می زند و زندگی را آنچنان وحدت می بخشد كه افراد را در حكم مسافرانی قرار می دهد كه در یك اتومبیل یا یك هواپیما یا یك كشتی سوارند و به سوی مقصدی در حركت اند و همه با هم به منزل می رسند و یا همه با هم از رفتن می مانند و همه با هم دچار خطر می گردند و سرنوشت یگانه ای پیدا می كنند.

چه زیبا مثلی آورد رسول اكرم صلی الله علیه و آله آنجا كه فلسفه امر به معروف و نهی از منكر را بیان می كرد:

گروهی از مردم در یك كشتی سوار شدند و كشتی سینه دریا را می شكافت و می رفت. هریك از مسافران در جایگاه مخصوص خود نشسته بود. یكی از مسافران به عذر اینكه اینجا كه نشسته ام جایگاه خودم است و تنها به خودم تعلق دارد، با وسیله ای كه در اختیار داشت به سوراخ كردن همان نقطه پرداخت. اگر سایر مسافران همان جا دست او را گرفته و مانع می شدند، غرق نمی شدند و مانع غرق شدن آن بیچاره نیز می شدند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 332 جامعه چیست؟ ..... ص : 331

جامعه چیست؟

مجموعه ای از افراد انسانی كه با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یكدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند، جامعه را تشكیل می دهند. زندگی دسته جمعی این نیست كه گروهی از انسانها در كنار یكدیگر و در یك منطقه زیست كنند و از یك آب و هوا و یك نوع مواد غذایی استفاده نمایند. درختان یك باغ نیز در كنار یكدیگر زیست می كنند و از یك آب و هوا و یك نوع مواد غذایی استفاده می نمایند، همچنان كه آهوان یك گله نیز با هم می چرند و با هم می خرامند و با هم نقل مكان می كنند. اما نه درختان و نه آهوان هیچ كدام زندگی اجتماعی ندارند و جامعه تشكیل نمی دهند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 332

زندگی انسان كه اجتماعی است به معنی این است كه «ماهیت اجتماعی» دارد:

از طرفی نیازها، بهره ها و برخورداریها، كارها و فعالیتها ماهیت اجتماعی دارد و جز با تقسیم كارها و تقسیم بهره ها و تقسیم رفع نیازمندیها در داخل یك سلسله سنن و نظامات میسر نیست؛ از طرف دیگر نوعی اندیشه ها، ایده ها، خلق و خوی ها بر عموم حكومت می كند كه به آنها وحدت و یگانگی می بخشد؛ و به تعبیر دیگر جامعه عبارت است از مجموعه ای از انسانها كه در [اثر] جبر یك سلسله نیازها و تحت نفوذ یك سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمانها در یكدیگر ادغام شده و در یك زندگی مشترك غوطه ورند.

نیازهای مشترك اجتماعی و روابط ویژه زندگی انسانی، انسانها را آنچنان به یكدیگر پیوند می زند و زندگی را آنچنان وحدت می بخشد كه افراد را در حكم مسافرانی قرار می دهد كه در یك اتومبیل یا یك هواپیما یا یك كشتی سوارند و به سوی مقصدی در حركت اند و همه با هم به منزل می رسند و یا همه با هم از رفتن می مانند و همه با هم دچار خطر می گردند و سرنوشت یگانه ای پیدا می كنند.

چه زیبا مثلی آورد رسول اكرم صلی الله علیه و آله آنجا كه فلسفه امر به معروف و نهی از منكر را بیان می كرد:

گروهی از مردم در یك كشتی سوار شدند و كشتی سینه دریا را می شكافت و می رفت. هریك از مسافران در جایگاه مخصوص خود نشسته بود. یكی از مسافران به عذر اینكه اینجا كه نشسته ام جایگاه خودم است و تنها به خودم تعلق دارد، با وسیله ای كه در اختیار داشت به سوراخ كردن همان نقطه پرداخت. اگر سایر مسافران همان جا دست او را گرفته و مانع می شدند، غرق نمی شدند و مانع غرق شدن آن بیچاره نیز می شدند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 335 آیا انسان بالطبع اجتماعی است؟ ..... ص : 332

جامعه

جامعه چیست؟

مجموعه ای از افراد انسانی كه با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یكدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند، جامعه را تشكیل می دهند. زندگی دسته جمعی این نیست كه گروهی از انسانها در كنار یكدیگر و در یك منطقه زیست كنند و از یك آب و هوا و یك نوع مواد غذایی استفاده نمایند. درختان یك باغ نیز در كنار یكدیگر زیست می كنند و از یك آب و هوا و یك نوع مواد غذایی استفاده می نمایند، همچنان كه آهوان یك گله نیز با هم می چرند و با هم می خرامند و با هم نقل مكان می كنند. اما نه درختان و نه آهوان هیچ كدام زندگی اجتماعی ندارند و جامعه تشكیل نمی دهند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 332

زندگی انسان كه اجتماعی است به معنی این است كه «ماهیت اجتماعی» دارد:

از طرفی نیازها، بهره ها و برخورداریها، كارها و فعالیتها ماهیت اجتماعی دارد و جز با تقسیم كارها و تقسیم بهره ها و تقسیم رفع نیازمندیها در داخل یك سلسله سنن و نظامات میسر نیست؛ از طرف دیگر نوعی اندیشه ها، ایده ها، خلق و خوی ها بر عموم حكومت می كند كه به آنها وحدت و یگانگی می بخشد؛ و به تعبیر دیگر جامعه عبارت است از مجموعه ای از انسانها كه در [اثر] جبر یك سلسله نیازها و تحت نفوذ یك سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمانها در یكدیگر ادغام شده و در یك زندگی مشترك غوطه ورند.

نیازهای مشترك اجتماعی و روابط ویژه زندگی انسانی، انسانها را آنچنان به یكدیگر پیوند می زند و زندگی را آنچنان وحدت می بخشد كه افراد را در حكم مسافرانی قرار می دهد كه در یك اتومبیل یا یك هواپیما یا یك كشتی سوارند و به سوی مقصدی در حركت اند و همه با هم به منزل می رسند و یا همه با هم از رفتن می مانند و همه با هم دچار خطر می گردند و سرنوشت یگانه ای پیدا می كنند.

چه زیبا مثلی آورد رسول اكرم صلی الله علیه و آله آنجا كه فلسفه امر به معروف و نهی از منكر را بیان می كرد:

گروهی از مردم در یك كشتی سوار شدند و كشتی سینه دریا را می شكافت و می رفت. هریك از مسافران در جایگاه مخصوص خود نشسته بود. یكی از مسافران به عذر اینكه اینجا كه نشسته ام جایگاه خودم است و تنها به خودم تعلق دارد، با وسیله ای كه در اختیار داشت به سوراخ كردن همان نقطه پرداخت. اگر سایر مسافران همان جا دست او را گرفته و مانع می شدند، غرق نمی شدند و مانع غرق شدن آن بیچاره نیز می شدند.

آیا انسان بالطبع اجتماعی است؟

این مسئله از قدیم الایام مطرح است كه زندگی اجتماعی انسان تحت تأثیر چه عواملی به وجود آمده است؟ آیا انسان اجتماعی آفریده شده است، یعنی طبیعتاً به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 333

صورت جزئی از «كل» آفریده شده است و در نهاد انسان گرایش پیوستن به «كل» خود هست، و یا اجتماعی آفریده نشده بلكه اضطرار و جبر بیرونی، انسان را مجبور كرده است كه زندگی اجتماعی بر او تحمیل شود، یعنی انسان به حسب طبع اوّلی خود مایل است كه آزاد باشد و هیچ قید و بند و تحمیلی را كه لازمه زندگی جمعی است نپذیرد، اما به حكم تجربه دریافته است كه به تنهایی قادر نیست به زندگی خود ادامه دهد، بالاجبار به محدودیت زندگی اجتماعی تن داده است؛ و یا انسان، اجتماعی آفریده نشده اما عاملی كه او را به زندگی اجتماعی وادار كرده اضطرار نبوده است و لااقل اضطرار عامل منحصر نبوده است، انسان به حكم عقل فطری و قدرت حسابگری خود به این نتیجه رسیده كه با مشاركت و همكاری و زندگی اجتماعی، بهتر از مواهب خلقت بهره می گیرد، از این رو این «شركت» را «انتخاب» كرده است. پس مسئله به این سه صورت قابل طرح است كه زندگی اجتماعی انسان طبیعی است؟ یا اضطراری؟ یا انتخابی؟

مطابق نظریه اول زندگی اجتماعی انسانها از قبیل زندگی خانوادگی زن و مرد است كه هریك از زوجین به صورت یك «جزء» از یك «كل» در متن خلقت آفریده شده و در نهاد هركدام گرایش به پیوستن به «كل» خود وجود دارد؛ و مطابق نظریه دوم، زندگی اجتماعی از قبیل همكاری و همپیمانی دو كشور است كه خود را به تنهایی در مقابل دشمنی مشترك، زبون می بینند و ناچار نوعی همكاری و همگامی و ارتباط میان خود برقرار می نمایند؛ و مطابق نظریه سوم زندگی اجتماعی از قبیل شركت دو سرمایه دار است كه برای تحصیل سود بیشتر، یك واحد تجاری یا كشاورزی یا صنعتی به وجود می آورند.

بنا بر نظریه اول عامل اصلی، طبیعت درونی انسان است، و بنا بر نظریه دوم امری بیرونی و خارج از وجود انسان است، و بنا بر نظریه سوم عامل اصلی، نیروی عقلانی و فكری و حسابگرانه انسانی است.

بنا بر نظریه اول، اجتماعی بودنْ یك غایت كلی و عمومی است كه طبیعت انسان بالفطره به سوی او روان است، و بنا بر نظریه دوم از قبیل امور اتفاقی و عرَضی است و به اصطلاح فلاسفه غایت ثانوی است نه غایت اوّلی، و بنا بر نظریه سوم از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 334

نوع غایات فكری است نه غایات طبیعی.

از آیات كریمه قرآن استفاده می شود كه اجتماعی بودن انسان در متن خلقت و آفرینش او پی ریزی شده است. در سوره مباركه حجرات آیه 13 می فرماید:

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ.

ای مردم! شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را ملتها و قبیله ها قرار دادیم تا به این وسیله یكدیگر را بازشناسید (نه اینكه به این وسیله بر یكدیگر تفاخر كنید). همانا گرامی ترین شما نزد خداوند متّقی ترین شماست.

در این آیه كریمه ضمن یك دستور اخلاقی، به فلسفه اجتماعی آفرینش خاص انسان اشاره می كند به این بیان كه انسان به گونه ای آفریده شده كه به صورت گروههای مختلف ملی و قبیله ای درآمده است؛ با انتساب به ملّیتها و قبیله ها بازشناسی یكدیگر كه شرط لاینفك زندگی اجتماعی است صورت می گیرد؛ یعنی اگر این انتسابها كه از جهتی وجه اشتراك افراد و از جهتی وجه افتراق افراد است نبود، بازشناسی ناممكن بود و در نتیجه زندگی اجتماعی كه بر اساس روابط انسانها با یكدیگر است امكان پذیر نبود. این امور و امثال این امور از قبیل اختلاف در شكل و رنگ و اندازه است كه به هر فردی زمینه شناسنامه ای ویژه خود او اعطا می كند.

اگر فرضاً همه افراد، یك شكل و یك رنگ و یك قالب بودند و اگر رابطه ها و انتسابهای مختلف میان آنها حكمفرما نبود، افراد در برابر یكدیگر نظیر كالاهای متحدالشكل یك كارخانه بودند كه تمیز آنها از یكدیگر و در نتیجه بازشناسی آنها از یكدیگر و در نتیجه نهایی زندگی اجتماعی آنها بر اساس روابط و مبادله اندیشه و كار و كالا غیرممكن بود. پس انتساب به شَعبها و قبیله ها حكمت و غایتی طبیعی دارد و آن، تفاوت و بازشناسی افراد از یكدیگر است- كه شرط لاینفك زندگی اجتماعی است- نه تفاخر و مایه برتری شمردنها، كه همانا مایه كرامت و شرافت تقواست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 335

در سوره فرقان آیه 54 می فرماید:

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً.

اوست كه از آب، بشری آفرید و آن بشر را به صورت نسبها (رابطه های نَسَبی) و خویشاوندی دامادی (رابطه های سببی) قرار داد.

این آیه كریمه نیز روابط نسَبی و سببی را كه مایه پیوند افراد با یكدیگر و پایه بازشناسی آنها از یكدیگر است، به عنوان طرحی كه در متن خلقت برای حكمت و غایتی كلی قرار داده شده عنوان نموده است.

در سوره مباركه زخرف آیه 32 می فرماید:

أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ.

آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم می كنند؟ (آیا كار خلقت به آنها واگذار شده كه هرچه را به هركه بخواهند بدهند و از هركه نخواهند بازگیرند؟) ما مایه های معیشت و وسایل زندگی (امكانات و استعدادها) را میان آنها در زندگی دنیا تقسیم كردیم و برخی را بر برخی دیگر از نظر امكانات و استعدادها به درجاتی برتری دادیم تا به این وسیله، و به صورت متقابل، برخی برخی دیگر را مسخّر خود قرار دهند (و در نتیجه همه به طور طبیعی مسخّر همه واقع شوند)، و همانا رحمت پروردگارت (موهبت نبوت) از آنچه اینها گرد می آورند بهتر است.

ما در م

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 1 41 مقدمه ..... ص : 37

عصر ما از نظر دینی و مذهبی- خصوصا برای طبقه جوان- عصر اضطراب و دودلی و بحران است. مقتضیات عصر و زمان، یك سلسله تردیدها و سؤالها بوجود آورده و سؤالات كهنه و فراموش شده را نیز از نو مطرح ساخته است.

آیا باید از این شك و تردیدها و پرس و جوها- كه گاهی به حد افراط می رسد- متأسف و ناراحت بود؟

به عقیده من هیچگونه ناراحتی ندارد؛ شك، مقدمه یقین؛ پرسش، مقدمه وصول؛ و اضطراب، مقدمه آرامش است. شك، معبر خوب و لازمی است هر چند منزل و توقفگاه نامناسبی است. اسلام كه اینهمه دعوت به تفكر و ایقان می كند، بطور ضمنی می فهماند كه حالت اولیه بشر، جهل و شك و تردید است و با تفكر و اندیشه صحیح باید به سرمنزل ایقان و اطمینان برسد.

یكی از حكما می گوید:

«فائده گفتار ما را همین بس كه تو را به شك و تردید می اندازد تا در جستجوی تحقیق و ایقان برآئی».

شك، ناآرامی است، اما هر آرامشی بر این ناآرامی ترجیح ندارد. حیوان شك نمی كند، ولی آیا به مرحله ایمان و ایقان رسیده است؟! آن نوع آرامش، آرامش پائین

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 1، ص: 38

شك است، برخلاف آرامش اهل ایقان كه بالای شك است.

بگذریم از افراد معدود مؤیّد من عند اللّه، دیگر اهل ایقان، از منزل شك و تردید گذشته اند تا به مقصد ایمان و ایقان رسیده اند. پس صرف اینكه عصر ما عصر شك است نباید دلیل بر انحطاط و انحراف زمان ما تلقی شود. مسلّما این نوع از شك، از آرامشهای ساده لوحانه ای كه بسیار دیده می شود پائین تر نیست.

آنچه می تواند مایه تأسف باشد این است كه شك یك فرد، او را به سوی تحقیق نراند؛ و یا شكوك اجتماعی، افرادی را برنیانگیزد كه پاسخگوی نیازهای اجتماع در این زمینه بوده باشند.

این بنده از حدود بیست سال پیش كه قلم به دست گرفته، مقاله یا كتاب نوشته ام، تنها چیزی كه در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حلّ مشكلات و پاسخگوئی به سؤالاتی است كه در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است.

نوشته های این بنده، برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلاقی، برخی فقهی و برخی تاریخی است. با اینكه موضوعات این نوشته ها كاملا با یكدیگر مغایر است، هدف كلی از همه اینها یك چیز بوده و بس.

دین مقدّس اسلام یك دین ناشناخته است. حقایق این دین تدریجا در نظر مردم، واژگونه شده است، و علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است كه به این نام داده می شود. این دین مقدّس در حال حاضر بیش از هر چیز دیگر از ناحیه برخی از كسانی كه مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه می بیند. هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئیش از یك طرف، و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر از طرف دیگر، سبب شده كه اندیشه های اسلامی در زمینه های مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد. بدین سبب این بنده وظیفه خود دیده است كه در حدود توانایی در این میدان انجام وظیفه نماید.

همچنانكه در برخی از نوشته های خود یادآور شده ام، انتشارات مذهبی ما از نظر نظم، وضع نامطلوبی دارد. بگذریم از آثار و نوشته هائی كه اساسا مضر و مایه بی آبروئی است، آثار و نوشته های مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست، یعنی بر اساس محاسبه احتیاجات و درجه بندی ضرورتها صورت نگرفته است؛ هر كسی به سلیقه خود آنچه را مفید می داند می نویسد و منتشر می كند، بسی مسائل ضروری و لازم كه یك كتاب هم درباره آنها نوشته نشده است و بسی موضوعات كه بیش از حد

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 1، ص: 39

لازم كتابهائی درباره آنها نوشته شده است و هی پشت سر هم نوشته می شود.

از این نظر، مانند كشوری هستیم كه اقتصادش پایه اجتماعی ندارد، هر كسی به سلیقه خود هر چه می خواهد تولید می كند و یا از خارج وارد می نماید، بدون آنكه یك نیروی حسابگر، آنها را رهبری كند و میزان تولید كالا یا وارد كردن كالا را بر طبق احتیاجات ضروری كشور، تحت كنترل درآورد. به عبارت دیگر همه چیز به دست «تصادف» سپرده شده است. بدیهی است كه در چنین وضعی برخی كالاها بیش از حد لزوم و تقاضا عرضه می شود و بی مصرف می ماند و برخی كالاها به هیچ وجه در بازار یافت نمی شود.

اینكه راه علاج چیست؟ ساده است. هسته اولی این كار اصلاحی را همكاری و همفكری گروهی از اهل تألیف و تصنیف و مطالعه می تواند بوجود آورد.

ولی متأسفانه غالبا ما آنچنان شیفته و عاشق سلیقه خود هستیم كه هر كدام فكر می كنیم تنها راه صحیح همان است كه خود ما یافته ایم. من گاهی به برخی از اهل تألیف، این پیشنهاد را عرضه كرده ام، اما آنها بجای استقبال، رنجیده و این را نوعی تخطئه سلیقه خود تلقی كرده اند.

این بنده هرگز مدعی نیست كه موضوعاتی كه خودش انتخاب كرده و درباره آنها قلمفرسائی كرده است لازم ترین موضوعات بوده است، تنها چیزی كه ادعا دارد این است كه به حسب تشخیص خودش از این اصل، تجاوز نكرده كه تا حدی كه برایش مقدور است در مسائل اسلامی «عقده گشائی» كند و حتی الامكان حقایق اسلامی را آنچنانكه هست ارائه دهد، فرضا نمی تواند جلوی انحرافات عملی را بگیرد، باری حتی الامكان با انحرافات فكری مبارزه نماید و مخصوصا مسائلی را كه دستاویز مخالفان اسلام است روشن كند؛ و در این جهت «الاهمّ فالاهمّ» را- لااقل به تشخیص خود- رعایت كرده است.

در سه چهار سال اخیر، قسمت زیادی از وقت خود را صرف مسائل اسلامی مربوط به زن و حقوق زن كردم، بسیاری از آنها به صورت سلسله مقالات در برخی جرائد و مجلات و یا به صورت كتاب منتشر شد.

از اینرو وقت خودم را صرف این كار كردم كه احساس كردم جریان، تنها این نیست كه عملا انحرافاتی در این زمینه پدید آمده است، جریان این است كه گروهی در سخنرانیها، در سر كلاس مدارس، و در كتابها و مقالات خود، نظر اسلام را درباره حقوق و حدود و وظایف زن به صورت غلطی طرح می كنند و به مصداق «خود می كشی و خود تعزیه می خوانی» همانها را وسیله تبلیغ علیه اسلام قرار می دهند و متأسفانه توده

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 1، ص: 40

اجتماع مسلمان ما با منطق اسلام در این موضوعات- مانند بسیاری از موضوعات دیگر- به هیچوجه آشنا نیست. لهذا با كمال تأسف افراد زیادی را اعمّ از زن و مرد نسبت به اسلام، بدبین ساخته اند. این بود كه لازم دانستم منطق اسلام را در این زمینه روشن كنم تا بدانند نه تنها نتوان ایرادی بر منطق اسلام گرفت، بلكه منطق مستدل و پولادین اسلام درباره زن و حقوق زن و حدود و وظائف زن بهترین دلیل بر اصالت و حقانیت و جنبه فوق بشری آن است.

همچنانكه در مقدمه چاپ اول یادآور شدم، مطالب این كتاب تدوین یافته و تفصیل داده شده چند سخنرانی است كه در مؤسسه اسلامی حسینیه ارشاد ایراد شده است. البته آنچه به صورت سخنرانی ایراد می شود- لااقل سخنرانیهای من اینچنین است- قابل چاپ شدن نیست مگر اینكه از نو دستكاری شود. به علاوه وقتی كه بنا است چاپ شود نمی توان به مطالبی كه به صورت سخنرانی ادا شده قناعت كرد. این بود كه هم در چاپ اول و هم در چاپ دوم، مجددا بحث را مورد مطالعه قرار دادم و مطالب زیادی بر اصل افزودم.

در چاپ دوم در حدود یك پنجم بر مطالب چاپ اول افزوده شد، به علاوه اصلاحاتی لفظی و تغییراتی از لحاظ نظم و ترتیب مطالب به عمل آمد. از اینرو این كتاب در این چاپ با چهره نسبتا تغییر یافته ای منتشر می شود.

آنچه درباره مباحث این كتاب می توانم بگویم این است كه همه، مباحثی «انتخاب شده» است، هیچیك بطور تصادف و به موجب علل اتفاقی طرح نشده است. اینها مسائلی است كه فراوان از طرف گروههای مختلف، بالخصوص طبقه جوان، با من در میان گذاشته می شود. آنچه در این كتاب آورده ام در حقیقت یك پاسخ عمومی است به همه كسانی كه مكرر در این زمینه از من پرسشهائی كرده و می كنند. فراوانی پرسشها در حدی است كه لازم آمد پاسخ عمومی تهیه شود.

مباحث طرح شده، هم جنبه نقلی دارد و هم جنبه عقلی. بدیهی است كه از جنبه نقلی به آیات كریمه قرآن و روایات مأثوره از رسول اكرم و ائمه اطهار (صلوات اللّه علیه و علیهم) استناد شده است. اما از جنبه عقلی به دوگونه ممكن بود بحث شود: كلامی و فلسفی. ولی نظر به اینكه مشرب استدلالی متكلمین را در اینگونه مسائل صحیح نمی دانم و برعكس، مشرب حكمای اسلامی را صحیح و متقن می دانم از سبك متكلمین بطور كلی پرهیز كردم و از سبك حكما استفاده كردم. البته هر جا كه مقتضی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 1، ص: 41

بوده به مشرب اهل كلام و احیانا به برخی مشربهای دیگر از قبیل مشرب اهل حدیث و مشرب اصحاب حس نیز اشاره كرده ام.

اهل فن می دانند كه حكمای اسلامی- برخلاف متكلمین- در الهیات بابی تحت عنوان «عدل» باز نكرده اند. عقاید حكما را درباره این مسأله از لابلای سایر مباحث باید بدست آورد. از اینرو این بحث برای من خالی از دشواری نبود.

من تاكنون در میان آثار حكما به رساله یا مقاله یا فصلی برخورد نكرده ام كه مستقیما مسأله «عدل الهی» را طرح كرده باشند و به سبك حكیمانه در این موضوع بحث كرده باشند. ابن الندیم در «الفهرست» می نویسد: «یعقوب بن اسحاق كندی رساله ای در عدل الهی نوشته است.»

من نمی دانم این رساله اكنون موجود است یا نه؟ و هم نمی دانم كه آن را به سبك حكیمانه نوشته است یا به شیوه متكلّمانه. برخی از حكما مانند خواجه نصیر الدین طوسی در نوشته های خود به سبك متكلمان وارد و خارج شده اند، اما اگر آراء حكمی آنها را ملاك قرار دهیم باید بگوئیم غرضشان بیان اقناعی و خطابی بوده نه برهانی.

یعقوب بن اسحاق كندی كه ابن الندیم از كتابی از او یاد می كند، اقدم حكمای اسلامی است و چون از نژاد عرب است به «فیلسوف العرب» معروف است. بعید است كه الكندی به شیوه متكلمان بحث كرده باشد، علی القاعده به شیوه حكما وارد و خارج شده است.

اخیرا از یكی از فضلای عالیقدر شنیدم كه شیخ فلاسفه اسلام، ابو علی بن سینا رساله كوچكی در این موضوع نوشته است و این رساله در پاسخ سؤالی بوده است كه از آن حكیم در این مسأله شده است، ولی متأسفانه این بنده هنوز به آن رساله یا مقاله دست نیافته است.

علی رغم كوتاهی حكما در طرح این مسأله، متكلمان به علل خاص مذهبی و تاریخی، بحث در عدل الهی را سرلوحه مباحث خود قرار داده اند. بحث عدل در كلام آنچنان اصالت یافت كه گروهها با این اصل مشخص شدند.